مامانی ومهیار کوچولو

سلام نفس مامانی مامانی الان 6 ماهشه ومیخواد خاطرات بارداریشواز اولین روز برات بنویسه تا وقتی بزرگ شدی بدونی مامانی چقد برات زحمت کشیده قندعسل مامانی. عشق مامان سعی میکنم روز به روز خاطراتتو برات بنویسم. وقتی ایشالا ازدواج کردیو بچه دار شدین سی بلاگتو بهت میدم تا ازش لذت ببری. نفسم تمام زندگیم همین که بدونم تو با این کار من خوشحال میشی یدنیاست برام. دوستت دارم پسرم. ...

صدو چهل و یک روزگی مهیار                     صد و چهل و دو روزگی مهیار ای جانم پسرم دخمل شده!!!!!!     فدای تو و تلویزیون نگاه کردنت بشم من پسمل       جان             صدو چهل و سه روزگی مهیار             این اولین برف مهیارمه سه تایی زدیم بیرون    ...

صد و سی و سه روزگی مهیار             صدو سی و چهار روزگی مهیار           صدو سی و پنجمین روز مهیار     صدو سی و ششمین روزمهیار           صدو سی و هفتمین روز مهیار                                  صدو سی و...

صدو بیست و هشت روزگی مهیار آش مامان جون مهیارم مامانی هنوز خوب نشده و حالش خرابه. امروز کلا خونه ی مامان جون بودیمو آش رشته میپختیم. بابایی در حال هم زدن آش بابایی و مهیار باهم در حال هم زدن ؟ ؟ بابایی و مهیار یخ زده بغل شومینه   اینم آش صدو بیست ونه روزگی مهیار شرمنده مهیارم امروز ازت عکس ننداختم. آخه هنوز خوب نشده مامانی صد و سی روزگی مهیار صد و سی و یک روزگی مهیار مهیار وتشک بازی   صد و سی و دو روزگی مهیار ؟ &...

صدو بیست و شش روزگی مهیار مامانی امروز صبح رسیدیم خونمون. بابایی انقد که خسته بود تا رسیدیم خوابید. مامانی و مهیار هم یخرده باهم بازی کردن و بعد لالا. بعد 2 ساعت باهم دیگه رفتیم بهداشت واکسن چها ماهگی پسملی جون مامان وزن پسمل مامان : 7 کیلو و 180 گرم قد قند عسل مامان : 163 دور سر تاج سر مامانی : 42/5 در 4 ماه و 6 روز بعد معاینه و دادن قطره آهن خواب بودی که یه نی نی دیگه بخاطر زدن واکسن گریه کد و توام ترسیدی از خواب بیدار شدیو منم آرومت کردم و چشماتو بستی که دکتر گفت نزار بخوابه. هرکاری کردم بیدار نشدی تا اینکه همین که الکل به پاهات خورد گریه کردیو سریع و...

 تاسوعای حسینی و مهیار 121 روزه مهیار مامان در اولین تاسوعایی که تو مراسم عذاداری شرکت کرده 121 روزشه به عبارتی 4 ماه و 1 روز عکسای مهیارم در روز تاسوعا مهیارم خواب بودی رفتیم و اصلا هم بیدار نشدی با اون همه سرو صدا خواب هم برگشتی خونه!!! شب هم رفتیم جایی که نذرت کرده بودم ببرمت اینم از مهیار بغل مامانی بخاطر صدای زیاد خیلی سفت و محکم بغلت کردم که نترسی.   ...

سلام مامانی فدات بشم من نفس مامانی. میخوام از وقتی بگم که متوجه شدم مامان شدم . احساس خیلی خوبیه   عزیزم نمیدونم پسملی   دخمل ی   هر کدومش که باشی عشق مامانی برا مامانی فرقی نداره نفس مامانی.     خدا تورو به من وبابایی بعداز 11 ماه هدیه داد تو روز سالگرد عروسیمون یعنی 91/8/26 اومده بودی تودل مامانی واما مامانی خبر نداشت. سالگرد عروسیمون  با تولدم که یکی بود با بابایی یه جشن مختصر دوتایی گرفتیم و قرار شد چند روز بعدش بریم تبریز خونه مامانم.   5شنبه 2 آذر بود که شب راه افتادیم ومنم اصلا این ماه برعکس ماههای قبل تست نکر...

پسمل مامان امروز 92/8/21 روزه شدی. ایشالا  120 ساله بشی مامانی. ماهگیت مبارک مامانی         واما خصوصیات مهیاری در 4 ماهگی مهیارم دیگه مامانشو خوب خوب میشناسه. وقتی بغ کسی باشه و منو ببیمه خودشو پرت میکنه که بیاد بغلم. وقتی بغل کسیه و دستامو باز میکنم میگم بغل بغل اونم دستاشو باز میکنه هی میخواد بیاد ولی نمیتونه اگه همون لحظه زیاد بغل بغل کنم و نگیرمش گریه میکنه. دیگه کم کم داره بابایی رو هم میشناسه. مامانی رو بیشتر از همه دوست داره چون وقتی بغلمه بغل هیشکی میره حتی بابایی. مهیارم دیگه...

سلام مامانی. خوبی پسرم ماشا... روز به روز داری بزرگ میشی و شیطون.  92/7/2 عید سعید غدیر خم عیدت مبارک پسرم. مهیارم امروز 101 روزت. مهیارم امروز صبح خیلی شیطونی میکردیو همش دستتومیکردی دهنت و مامانی هم دستاتو کرد تو شلوارت!!! بعدش دلم نیومد و زودی درآوردم و توام ناراحت!! اینم کادوی مامانی بمناسبت عید غدیر عکس میندازم میزارم ...

صدودومین روززندگی مهیارم   صدو سه روزگی مهیار       صدو چهار روزگی مهیار   صدو پنج روزگی مهیار           صدو ششمین روز مهیارم       صدو هفتمین روز مهیارم             صدو هشتمین روزگی مهیار   صدو نهمین روز مهیار ...